۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

یکشنبه 8 صبح

سلام
امروز صبح یعنی یکشنبه ساعت8 بیدار شدم گفتم برم یونی ,نرم یونی؟ بر خلاف بقیه روزا گفتم میرم!!!
یعنی چی که اینقدر بی حال و نا امید باشم عین این 9000 تا دانشجو مثل آدم میرم سر کلاسم!
اومدم خونه ظهر دیدم همه ظرفها تو سینک جمع شدن. گفتم بشورم؟نشورم؟بر خلاف بقیه روزا گفتم میشورم!!!
ظرفا که تموم شد دیدم مامان نیومده هنوز,ناهار هم بیچاره وقت نکرده درست کنه.گفتم درست کنم؟درست نکنم؟بر خلاف بقیه روزا درست کردم!!!
ناهارمو که خوردم,اومدم تو اتاق دیدم عین بازار شام میمونه! گفتم مرتب کنم؟ مرتب نکنم؟بر خلاف بقیه روزا گفتم میکنم!!!
عصر که رفتم باشگاه دیدم چقدر حس خوبی دارم,با اینکه همون زمانها مثل بقیه روزا گذشته ولی چند تا بر خلاف روزای قبل مفید داشتم,حتی خیلی کوچیک!!
چقدر تو روحیم تاثیر داشت. همین بر خلاف عمل کردن مفیدو توصیه میکنم شما هم امتحان کنین!
شب که اومدم خونه,تو تختم دراز کشیدم,گفتم بخوابم؟نخوابم؟ بعد ندای درونیم گفت: اَه خفه شو دیگه :-D بگیر بکپ! اینو دیگه نباید بر خلااف روزای قبلیت انجام بدی! بی جنبه!! :-))
خلاصه خوابیدم دیگه  :-D

۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

من یک پسر هستم!

اول از همه سلام به همه ی شما که وبلاگ مینویسین یا وبلاگ منو دارین میخونین
اومدم اینجا وبلاگ بنویسم تا شاید بتونم درد و دل ها یا حرفایی که با هیچ کس نمیشه گفت رو به شما بگم.
میدونم احتمالا خیلی از شما هم همینجوری هستین.

من یه پسرم مثل برادرم
من یه پسرم مثل همه
من یه پسرم مثل تو!
من یه پسرم مثل همه راه میرم
مثل همه دوتا گوش دارم  دوتا پا دوتا دست یه بینی!
مثل همه غذا میخورم
مثل همه لباس میپوشم
مثل همه درس میخونم
مثل همه آهنگ گوش میدم
مثل همه ورزش میکنم
مثل همه ناراحت میشم
مثل همه خوشحال میشم

ولی

مثل همه عاشق نمیشم...

منم یه پسرم مثل همه